سلاله طه (عج)
ویژه امام عصر (عج)
یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:17 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه (89/10/7) در ذیل بحثِ موارد استثناء از حكم حرمت غیبت، در پاسخ به سؤالی پیرامون صدق غیبت در مواردی چون ذكر در نوشته، وبلاگ یا ضبط صوت و تصویر و انتقال آن، به نكات مهمی در تبیین احكام آن اشاره فرمودند، كه نظر به اهمیت بحث، این بخش از بیانات معظم‌له در اختیار علاقمندان قرار می‌گیرد: 

اينى كه اصلاً اين كار [غیبت] جايز است يا جايز نيست ولو به قصد اصلاح باشد، اين را نميشود به طور مطلق يك چنين چيزى را پابند شد؛ كه ما بگوئيم ما چون ميخواهيم در امر جامعه اصلاح كنيم، پس زيدى را، عمروى را يا يك جريانى را به طور مطلق مورد تهاجم قرار بدهيم، غيبت كنيم؛ حالا آن كسانى كه اين كارها را ميكنند، خيلى اوقات به غيبت هم اكتفاء نميكنند؛ خب، ملاحظه ميكنيد ديگر. گاهى چيزهائى را مى‌آورند كه معلوم نيست حدِّ غيبت(1) بر او صادق باشد؛ شايد مصداق تهمت است، مصداق افتراء است، مصداق قول به غير علم است، مصداق سبّ و شتم است؛ نميشود اين را گفت كه اگر طرف قصد اصلاح دارد، پس بنابراين اين جايز است براى او، نه؛ موارد استثناء همان مواردى است كه [در كتب فقهی] ذكر شده است.



ادامه مطلب ...
شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:13 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی

دیدی بعضی وقتا دیدن بعضی آدما چقدر حالت رو می گیره چون دیدنشون خاطرات تلخی رو برات تداعی میکنه ؟!امروز صبح با تمام انرژی مثبتی که داشتم شاد وخندون رفتم سر قبر شهید حمید ادیبی (همون شهید هنوز گمنام دانشگاهمون!!) یه بنده خدایی رو دیدم حالم رو گرفت به شهید گفتم خودت از خدا بخواه امروز روز خوبی باشه و بی خیال شدم وشروع کردم باشهید احوالپرسی کردن و به عبارتی درددل کردن وحاجت خواستن با همکارم پاشدیم بریم که باز یکی دیگه از همون دسته افراد را بعد چندین ماه دیدم و بازم بروی خودم نیاوردم الان چند ساعتی گذشته ولی هنوز دلم گرفته میگم نکنه ما ازون دسته از افراد باشیم که امام زمان نخواد ببیننمون و با دیدنمون ناراحت بشه و یاد خطاها وگناهانمون بیفته خدایا! کمک کن دل آقامونو نشکنیم و جزء یاران باوفاش باشیم و همیشه در رکاب آقامون با شیطان بجنگیم. آمین

 

 

سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:46 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی
باسمه تعالی
 لیلا شهرستانی محقق علوم اسلامی است که در امریکا زندگی می‌کند و در رشته میکرو بیولوژی تحصیل کرده است. وی دوره لیسانس را در دانشگاه کالیفرنیا استیت یونورسیتی فولرتون در رشته بیولوژی و دوره فوق لیسانس را در کالیفرنیا استیت پالی تکنیک یونورسیتی در رشته میکرو بیولوژی سپری کرده است. در جریان تحقیقات دانشگاهی جرقه‌ای در مطالعات میان رشته بین علوم اسلامی و میکرو بیولوژی در ذهن وی زده می‌شود که باب جدیدی را در فعالیت‌های او می‌گشاید.وی درباره فعالیت علمی خود می‌گوید:
رشتهٔ تحقیقاتی من در میکروبیولوژی در مورد لاکتوفرین بود. لاکتوفرین یک مولکول پروتئینی است که در خون ما وجود دارد این ماده در کلستروم (آغوز) شیر مادر به میزان زیادی وجود دارد. این ماده خاصیت ضد میکروبی دارد یا اینکه به مقدار زیادی جلوی میکروب‌ها را می‌گیرد. کاری که لاکتوفرین می‌کند این است که آهن را به خودش جذب می‌کند یعنی هر میکروبی که در قسمت لاکتروفرین باشد به خاطر اینکه آهن ندارد نمی‌تواند رشد کرده میکروفیلم درست کند. ماجرا این گونه بود که در یکی از رستوران‌های آمریکا به نام «جک این د باکسjack in the box» تقریباً حدود ۶ یا ۷ سال پیش اتفاقی افتاد که عده‌ای از اسهال خونی مردند
و بعد از تحقیقات مشخص شد که علت، این نوع باکتری‌هایی بوده‌اند که در دستگاه‌های گوارشی مثل روده و...؛ یعنی در بدن همهٔ انسان‌ها هستند.
ولی وقتی از طریق خوردن وارد بدن شود باعث ابتلابه اسهال خونی خواهد شد که درصد تلفاتش بالا است.
در این رستوران هم متوجه شدند که مدفوع زیر ناخن آشپز رستوران به گوشت منتقل شده و تعدادی از مشتریان را کشته است.

 

من با پروفسور هشام ابراهیم در مورد این تحقیق صحبت کردم که إن شاءالله چاپ بشود اما ایشان پیشنهاد دادند که بهتر است زیر نظر یک استاد غیر مسلمان تحقیقات را ادامه دهم تا در مجامع علمی امریکا پذیرفته شود! که البته در پی آن هستم



ادامه مطلب ...
یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:55 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی

ورود امام زمان "عج الله تعالي فرجه الشريف" ممنوع
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند

هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند

لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...1

برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند

از اينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود

کاش می آمد ...1

خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس ...1

خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم ميكرد كه حتما بيايند

اگر نیایید دلخور میشوم

دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند

تدارک هم ديده بود

آهنگ و ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟


بهترین تالار شهر را آذین بسته ام

چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود


همان شبی که هزار شب نمیشود

همان شبی که همه به هم محرمند

همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود

این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست

آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید

همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و

اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود


حق پدری دارد بر ما...1


مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:



(
ورود امام زمان"عج" اكيدا ممنوع!)


دورترها ايستاد و گفت: دخترم عروسيت مبارک!1


ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم...1 

مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید

(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)

دخترم من آمدم اما ...1

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت

و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!!

 

 

شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:56 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی

 

جنایت جدید تروریست های سوریه:اینبار هتک حرمت و نبش قبر صحابی پیامبر اکرم(ص) و یار امام علی (ع) جناب حجر بن عدی و ربودن جسد تازه و سالم ایشان

عناصر افراطی وابسته به گروه های تروریستی قبر “حجر بن عدی” را در شهر “عدرا” در استان “ریف دمشق” تخریب کردند.

مرقد حجر بن عدی یکی از اماکن زیارتی در سوریه است.
این عناصر افراطی با حمله به مرقد مطهر “حُجر بن عدی” (رحمة الله علیه) و تخریب ضریح و نبش قبر آن صحابی جلیل القدر، پیکر تازه و آغشته به خون او را بیرون کشیده و با خود به سرقت بردند.
پیکر حجر بن عدی هنگام خارج کردن آن از قبر کاملا سالم و مانند روز اول بود.
منطقه عدرا تحت کنترل عناصر وابسته به گروهک تروریستی جبهه النصره است.
این گروهک تروریستی و دیگر گروه های افراطی بارها تهدید کرده اند که اماکن زیارتی و مقدس را در سوریه تخریب می کنند.

عناصر مسلح هنگام حفر قبر حجر بن عدی که قبر عمیقی بود، به جشن و پایکوبی می پرداختند

 



ادامه مطلب ...
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:40 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی

 
قرار ملاقات شبانه ...
 
 
خداوند دنبال بهانه بوده تا آدمها رو به بهشت ببره و خیر دنیا و آخرت رو نصیبشون کنه و برای همین نمازی رو قرار داده به نام نماز شب ..
 

 
فکر میکنید شوخی میکنم؟ خودتون قضاوت کنید:
 

 

 
 
* آخه چه عبادتیه که حتی خوابیدن با نیتش صدقه محسوب میشه؟
 

 
«کسی که به نیّت بیدار شدن برای نماز شب بخوابد خواب او نوعی صدقه بشمار می‌آید و خداوند متعال برای او پاداش نماز شب را مقرّر می‌دارد»!
 

 

 
* یا حتی این که آدم موقع انجامش از شدت خواب آلودگی تلو تلو میخوره هم ثواب داره:


سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:32 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی

دو گدا در خیابانی نزدیک واتیکان کنار هم نشسته بودند. یکی صلیب گذاشته

 
بود و دیگری الله... مردم زیادی که از آنجا رد می شدند، به هر دو
 
نگاه می کردند و فقط در کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول میانداختند.
  
کشیشی از آنجا می گذشت، مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که صلیب
 
دارد پول می دهند و هیچ کس به گدای پشت الله چیزی نمی دهد. رفت
  
جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا مرکز مذهب کاتولیک است.
 
 
پس مردم به تو که الله گذاشتی پول نمی دهند، به خصوص که درست
  
نشستی کنار یه گدای دیگری که صلیب دارد. در واقع از روی لجبازی هم که
  
باشد مردم به اون یکی پول میدهند نه تو.
 
گدای پشت الله بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب
 
و گفت: هی "اسدالله" نگاه کن کی اومده به ما بازاریابی یاد بده؟
 
 .
.
.
.
.
.
.
.

 
* مراقب باشید به خاطر لجبازی با یکی، سکه تان را در کلاه دیگری نیاندازید،

 یا رای تان را در صندوق دیگری نیاندازید!!!

فرصت‌های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگيريد. افراد خوش‌شانس مرتبا با چنين فرصت‌هايی برخورد می‌کنند، درحالی که افراد بدشانس نه.


با ترتيب دادن يک آزمايش ساده سعی کردم بفهم آيا اين مساله ناشی از توانايی آنها در شناسايی چنين فرصت‌هايی است يا نه. به هر دو گروه افراد خوش شانس و بدشانس روزنامه‌ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگويند چند عکس در آن هست.
به طور مخفيانه يک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می‌گفت: اگر به سرپرست اين مطالعه بگوييد که اين آگهی را ديده‌ايد، 250 پوند پاداش خواهيد گرفت. اين آگهی نيمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسيار درشت چاپ شده بود. با اين که اين آگهی کاملا خيره کننده بود، افرادی که احساس بدشانسی می‌کردند عمدتا آن را نديدند، درحالی که اغلب افراد خوش‌شانس متوجه آن شدند.
مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبی‌تر از افراد خوش‌شانس هستند و اين فشار عصبی توانايی آنها در توجه به فرصت‌های غيرمنتظره را مختل می‌کند. در نتيجه، آنها فرصت‌های غيرمنتظره را به خاطر تمرکز بيش از حد بر ساير امور از دست می‌دهند.
برای مثال وقتی به مهمانی می‌روند چنان غرق يافتن جفت بی‌نقصی هستند که فرصت‌های عالی برای يافتن دوستان خوب را از دست می‌دهند. آنها به قصد يافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می‌زنند و از ديدن ساير فرصت‌های شغلی باز می‌مانند. افراد خوش‌شانس آدم‌های راحت‌تر و بازتری هستند، در نتيجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند می‌بينند.
تحقيقات من در مجموع نشان داد که آدم‌های خوش‌اقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ايجاد می‌کنند.
اول آنها در ايجاد و يافتن فرصت‌های مناسب مهارت دارند،
دوم به قوه شهود گوش می‌سپارند و براساس آن تصميم‌های مثبت می‌گيرند.
سوم به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاقی نيکی برای آنها رضايت بخش است.
چهارم نگرش انعطاف‌پذير آنها، بدبياری را به خوش‌اقبالی بدل می‌کند.
در مراحل نهايی مطالعه، از خود پرسيدم آيا می‌توان از اين اصول برای خوش‌شانس کردن مردم استفاده کرد. از گروهی از داوطلبان خواستم يک ماه وقت خود را صرف انجام تمرين‌هايی کنند که برای ايجاد روحيه و رفتار يک آدم خوش‌شانس در آنها طراحی شده بود. اين تمرين‌ها به آنها کمک کرد فرصت‌های مناسب را دريابند، به قوه شهود تکيه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبياری انعطاف نشان دهند.
يک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشريح کردند. نتايج حيرت انگيز بود: 80 درصد آنها گفتند آدم‌های شادتری شده‌اند، از زندگی رضايت بيشتری دارند و شايد مهم‌تر از هر چيز خوش‌شانس‌تر هستند. و بالاخره اين که من عامل شانس را کشف کردم.

چند نکته برای کسانی که می‌خواهند خوش‌اقبال شوند:
به غريزه باطنی خود گوش کنيد، چنين کاری اغلب نتيجه مثبت دارد.
با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شويد و عادات روزمره را بشکنيد.
هر روز چند دقيقه‌ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنيد.

زندگي تاس خوب آوردن نيست،

تاس بد را خوب بازي کردن است  

 

یک شنبه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی



برای استجابت دعا ،مکانها و زمان های خاصی توصیه شده است.


در بین زمان ها ماه رمضان،شب های قدر،شب جمعه و ... دیده می شود.
فاطمه زهرا سلام الله علیها در گفتاری عصر جمعه را یکی از بهترین زمان های استجابت دعا را بیان می فرمایند.
ایشان به نقل از پدر بزرگوارشان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:
"
به راستی در روز جمعه ساعتی است که مرد مسلمان در آن ساعت چیزی را از خدا می خواهد و خداوند عطا می کند (و دعایش مستحاب می شود)
پرسیدم :ای رسول خدا !آن کدام ساعت است؟
فرمود:آنگاه که نصف قرص خورشید در افق پنهان شود.
ریاحین الشریعه ج1 ص 105 و فرهنگ سخنان فاطمه س ص 69)

 

https://mail.google.com/mail/images/cleardot.gif

 

یک شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:45 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی

 مهم ترین مطلب در داستان امتحان حضرت آدم علیه السلام و شیطان نکته اخلاقی و بسیا زیبا و در عین حال خیلی مهم و کاربردی است. حضرت آدم علیه السلام و شیطان هر دو اشتباه کردند، هر دو نافرمانی کردند، اما حضرت آدم علیه السلام توبه کرد و پیامبرشد و شیطان لجبازی کرد و بعد از آن به عنوان دشمن انسان و شاید به تعبیری دشمن خدا شناخته می شود. آیت الله مظاهری می گوید:« گناه نکنید، گناه نکنید، گناه نکنید،اگر گناه کردید، دیگر توجیهش نکنید، دستها را بالا بیاورید و بگویید که خدایا اشتباه کردم، ببخشید، توبه».

یک شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:9 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی
 

 

مرد هندو در حال حمل مادر 88 ساله اش در ظرف گل
 
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می گشتم که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می دونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه . اگه نون می خواهید لواش می خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم . دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمی رم. هر کاری می خوای بکن!
داشتم فکر می کردم خواهرم بدون اینکه کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می کنم بازهم باید این حرف و کنایه ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور می شه به جای نون برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم . هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی کرد.
سعی کردم خودم رو بزنم به بی خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد.به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می اومدم تصادف شده بود. مردم می گفتند به یه خانم ماشین زده . خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
گفتم نفهمیدی کی بود؟
گفت من اصلا جلو نرفتم.
دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم .فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برجها این نونوایی تعطیله. دلم نمی خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می گفت به مامان ربط داره. اما انگار چاره ای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیقتر بپرسم.
دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونیها و فداکاریهای مامانم فکر می کردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم می سوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی ...؟
تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه ... یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر و با خودم گفتم قولهایی که به خودت دادی یادت نره
شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی


دختر خانم چادری که جلوی موهایش را مثل یک تاج خروس بیرون می آورد واقعا فاجعه است !

دختر خانم چادری ای که صدای قهقهه اش تا ده تا خانه آن طرف تر می رود فاجعه است !

 

دختر خانم چادری که تمام اقوام و خویشانش برایش محرم محسوب می شوند فاجعه است !

دختر خانم چادری که با صورت آرایش کرده از خانه بیرون می رود، واقعاً فاجعه است !

دختر خانم چادری ای که توی عروسی ها بد عمل کند واقعاً فاجعه است !

دختر خانم چادری ای که حاضره شب عروسیش لباس بد بپوشه، فاجعه است !

دختر خانم چادری ای که توی دانشگاه با پسرای همکلاسی اش بگو و بخند داره، فاجعه است !

دختر خانم چادری ای که حیا نمی کند که توی تاکسی کنار یک پسره، واقعاً فاجعه است!
اینها فاجعه اند
اما
دختر خانم چادری که وقتی یک دختر بدحجاب را می بیند و از او روی می گرداند نه تنها فاجعه است، بلکه یک بحران شدید و خطرناک است !!

به راستی ما چادری ها تا حالا چه قدر توانستیم روی بدحجاب ها اثر مثبت بگذاریم و نه تنها دید آنها را به پوشش عوض کنیم، بلکه آنها را به چادر متمایل کنیم؟

اگر کسی از ما بتواند یک دختر بدحجاب را باحجاب کند به معنای واقعی یک جهاد کرده است.
آیا تنها خود محجبه باشیم کافی است و دیگر تکلیفی نداریم ؟؟؟!!!

به راستـــی چه بایــــــد کـــــــــــرد؟؟
شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : هیوا سیدآبادی

 

چند شب پیش یادواره شهید گمنام سال پیش یا همون شهید حمید ادیبی امسال بود. ساعت 8 شب کنار قبر غریب شهید داخل پردیزه دانشگاه علوم پزشکی کرمان که خارج از شهره. هرکی خارج از دانشگاه می اومد متوجه غربت و مظلومیت شهید میشد تازه چقدر ظاهرسازی شده بود و خدا میدونه چقدر پول بابت فضاسازی خرج کرده بودن تا مثلا شبیه محل برگزاری یادواره ها بشه الحق خوب هم کار کرده بودند دست سربازا درد نکنه ولی صد حیف که روز شنبه پیش شهید رفتم اثری از یادواره جز داربست ها و آشغال ها کنار قبرش نبود !!دلم گرفته آقا از این زمونه،حالم از اینهمه ریا و ریاکاری  بعضی آدما  بهم میخوره ازینکه بعضی فقط بخاطر گزارش رد کردن و جلب توجه و چمیدونم مثلا زرنگ بازی کار میکنند که یخورده حقوقشون زیاد بشه یا جاپاشون محکم بشه دلم گرفته، ازینکه حرف شهید همت (که میگفت: فقط برای رضای خدا کار کنید )دیگه خریداری نداره دلم گرفته، ازینکه نکنه منم همرنگ جماعت بشم یا اینکه شدم و خودم خبر ندارم آقا جون میترسم من که اونقدر اراده ام قوی نیست خودت برام دعا کن مولای من نگذار بیش ازین دراین لجنزار گناه غرق بشم و بیش ازین شرمنده خودت وشهدای گلمون بخصوص این شهید عزیز دانشگاه بشم. 

 


درباره وبلاگ

السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج)
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سلاله طاها و آدرس solaleye-taha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 143
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 257
بازدید کل : 93082
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1

Alternative content